چند روزه هی زنگ میزنه کی میای بریم لیزر ، هر چی توضیح میدم بابا یه چند روز صبر کن هفته آینده پنج شنبه میریم من کار دارم درس دارم
فک میکنه اگه دقیقاً 30 روز یک بار نره جواب نمیگیره
امروز دوباره زنگ زده من میخوام پریود بشم چیکار کنم منم تند شدم گفتم خب تو واسه خودت برو و گریه م گرفت گفتم بابا من وقت ندارم متوجه نیستی
گفت بلد نیستی با پدر مادرت حرف بزنی بحث چند روز پیش کشید وسط که من خونشون بودم پدرم بی اجازه داشت گالری گوشیم میگشت واسه خودش، اول هیچی نگفتم بعد که گفت چرا اینجوری عکس گرفتی از خودت فقط یک کلمه گفتم ای بابا ول کن
عصبانی شد شروع کرد داد زدن و حرف زدن
والا ندیدم پدری گالری دختر متاهلشو بگرده دو قورت و نیم ش هم باقی باشه
بخدا روانی ان این دو تا من احمقم همش علیه شوهر بدبختم پر میکنن درد و بلای زندگیم تو سرم