حق داری عزیزم
ولی خداروشکر ک نامزدت تو شرایط سخت تنهات نذاشته و بازم خواهانت هست... فقط موقعیت نشناسه از طرفی از سردی تو احساس خطر کرده هی میپرسه
مامانت هم خوب میشه مطمئن باش
اتفاقا سامان گرفتن تو رو ببینه بهتر میشه
به همسرت بگو فعلا مادرم بستریه و بزرگتره من هست ان شاءالله هر وقت مامانم حالش بهتر شد. نمیتونم وقتی مادر داره درد می‌کشه بیام سر سفره عقد بگم با اجازه بزرگترها بله!
نه ولی قندش همیشه بالا بود
تو مصرف داروهاش خیلی سهل انگاری میکرد
باید من و داداشم هی یادش مینداختیم تا داروهاشو بخوره
ی مدت من درگیر نامزدی شدم کمتر حواسم بهش بود
بعد مامانم یه پیاده روی خیلی طولانی رفت از اون موقع قندش یهو رفت بالا
ان شالله که از این به بعد قندشون کنترل میشه . شما هم ناراحتیتون کاملا طبیعیه و حق دارید اما دیگه اتفاقیه که افتاده و زندگی در جریانه . به فکر عقدت باش ، مراقب درمان مادرت هم باش اتفاقا یه جشن و شادی حال همتون رو بهتر میکنه.
پدر من مشکل خونی داشت و مجبور شد پیوند بزنه
بعدش باید قند رو رعایت میکرد
و دستگاه گذاشتن تو دستش
و آخر هم باز بر اثر بیماری دیگه ای ب رحمت خدا رفت...
احتمال زیاد قند مامانت کنترل بشع مشکل حل میشع
خداروشکر کن ب چشم نزده ... باز کلیه درمان داره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
