موقع خوشی و مسافرتش غیب میزنه پیداش نمیشه وقتی بی پول میشه مریض میشه یا دستش از خوشی هاش خالی میشه مدام پلاس میشه اینجا ناهار شام اصلا هم درک نداره خودش چیزی بیاره یا چند ساله اصلا خونش دعوت نکرده مایل هم نیست بریم خونش . خستم کرده مامانم میگه عیبی نداره ولی من همش در حال حرص خوردنم 🤢🤢
به خدا که کوروش رو هم تو همین دوران جمهوری اسلامی شناختین 😂 با اسلحه آمریکایی کشته میشویم، با جنگ های آمریکایی آواره میشویم، با تحریم های آمریکا فقیر میشویم، و آمریکا نگران حقوق بشر ماست نگران آینده بچه های ماست و نگران آزادی های ماست خرهای مزرعه هم باور دارند آمریکا خیرخواه ماست. برای بار دوم عرض میکنم : اگه از پرپر شدن هموطن بی گناهت خوشحالی یا به لقمه ت شک کن با به نطفه ات🤢 میرن شمال آشغال میریزن میرن هرمز خاک میدزدن به سگای ولگرد غذا میدن میخوان سگارو جمع کنن فحش میدن تو پارک بچه ها سگ میچرخونن تو ساحل که بچه نشسته هر عمل شنیعی انجام میدن هرکی بهشون نقد کنه پاچه میگیرن سر قبر فردوسی به هزاران هموطن توهین میکنن بناهای تاریخی رو تخریب میکنن میله های حفاظ بنای حافظیه رو هنگام خروج میشکنن و شعارشونم گفتار نیک پندار نیک کردار نیک ، کوروش بزنه به کمرتون خدایگان تناقض. گفتند دنیا، دنیای مذاکره است نه موشک.... ما زبان دنیا را بلدیم اما سردار ما را با موشک زدند ...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بگو که نیستی فقط خدای جانمازها❤بگو که چاره سازی و خدای چاره سازها❤بگو که نیستی فقط خدای در سجودها❤تو در قیام سروها،تو در خروش رودها❤تو در هوای باغ ها،میان شاه توت ها❤تو بر لب قنات ها،تو در دل قنوت ها❤خدای من،چه بی خبر قدم زدم کنار تو❤رفیق من،چه دیر آمدم سر قرار تو❤قرار من،قرار لحظه های بی قرار من❤خدای من،یگانه ی همیشه در کنار من❤❤
من بچه آخری بودم همش یکی از زنداداشام میومد ۳ ماه تابستون میموند خونه ما یکی دیگشون هر جمعه باید میومد ناهار هم فقط کباب کوبیده میخواست موقع ظرف شستن هم یک ساعت میرفت سر سجاده😂 و وای از دست یکی از خواهرام دخترش بیشفعالی داشت میومد فقط جیغ میزد و اذیت میکرد خواهرم خیلی هم حسود بود مثلاً اگه ما آناناسی انبه ای شیرینی ای تو یخچال داشتیم با حسرت آه میکشید میگفت شما از اینا دارید بعد هم میخوردا یعنی مجردی من تو خونه پدریم واقعاً عذاب بود
بعد خانوادهی ما رو حجاب تعصب داشتن جلوی شوهر خواهرام که باید مانتو میپوشیدم یا دامن بلند و روسری کلیپس زده😂 جلو داداش هام هم فقط روسریه را میتونستم بردارم حالا فکرشو بکن اینا هر روز هم میومدن
بعد من درسخون بودم میخواستم درس بخونم بچههاشون میومدن اتاقمو میرختن به هم سر صدا میکردن اون زنداداشم که کل تابستون از ماهشهر میومد خونه ما دخترش را آورده بود خونه ما از پوشک میگرفت بعد بچه جیش میکرد میگفت طوری نیست بچه من جیشش گلابه یه بار عذر میخوام بچه سرپا تو آشپزخونه پیپی کرد زنداداشم هرهر میخندید