چندوقت پیش بی هیچ دلیلی برگشت بهم گفت فقط من بهت محرمم وقتی جایی میریم حدوحدودخودت روبدون.دیگه آرایش نمیکنی ها.بایه لحن بدی گفتش.الانم مادربزرگم بیمارستان بستری مامانم رفته پیشش منم خونه مامانمم خواهرزادم اومده پیشم تنهانباشم.الان زنگ زده میگه کجایی خوابی یابیدار؟ داری چیکارمیکنی؟ درصورتی که ساعت یازده ونیم بهش پیام دادم گفتم میخوام بخوابم.خیلی ناراحتم اصلانمیدونم دلیل این شک های بی موردشوهرم چیه..همش تاتنهامیشیم میگه یکی ازهمکارام زنش بایه مردی بود.یافلانی به شوهرش خیانت کرده.ازعیدتاحالااینجورشده اعصابموخراب کرده نمیدونم چیکارش کنم.
عقدین؟
اطرافش داره میببنه چشمش ترسیده
مردا دیوونن دیگه
حتما چیزی دیده اطرافش بدبین شده.تو به شکش دامن نزن
شاید غیر ارادی رفتاری داری که باعث شده شک کنه ؟؟
تو باهاش راه بیا یه مدت از سرش میفته
احتمال خیلی زیاد موقتیه و اتفاقی افتاده که حسادتش گل کرده ولش کن به حال خودش زیادم حسادتش رو تحریک نکن
شايد خيلي دوستت داره و اين حس كه ممكنه تنها بشه باعث مي شه اينجوري رفتار كنه باهاش حرف زدي
خيلي سخته سعي كن بهش اطمينان بدي خوب ميشه
بگو مگه از من چیزی دیدی؟ بگو با این حرفا حیثیت منو زیر سوال میبری! بگو اونایی که خیانت میکنن حتما شوهراشون ریگی به کفششونه تو که به خودت اعتماد داری این فکرای چرند رو نکن اعصاب منم خورد نکن
عزیزم دلیل این کارش رو ازش بپرس و بگو که ناراحت میشی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
