شانسی تو خیابون دیدیم حالا از شوهرمم بزرکتر بودا خانومه خیلیییی عشوه میومد برا همسرم من مات و مبهوت مونده بودم همسرم میدونستم به همکاراش رو میده خانومه هز منم خجالت نمیکشبد نمیوونم کلا ناز هم داشت ذاتا حرصم گرفته .شوهرم خیای به خانوما رو میده روانیم کرده
من یه شب مردم صب پاشدم صبونمو خوردمورفتم پی زندگیم...