خواهر شوهرم یه دختر ۹ ماهه داره که میگه نمیتونم خودم نگهش دارم همیشه ی خدا خونه مادرشوهرمن تا اینجاش به من ربطی نداره.
و چون دامادشون هم با شوهرم دعوا کردن و قهرن موقعی که اونا اونجان ما نمیریم و وقتایی که فقط خودشونن میریم.
و وقتاییکه ما میریم هم مثلا ساعت ۸ شب ،من شامم رو هم با خودم میبرم. چون میدونم شام نداشته باشه آماده نمیکنه.
و بقیه وقتا هم حتی نشده یبار زنگ بزنه بگه پاشین یه بار هم شما بیاین.
ولب همیشه برای داماد غذای مفصل به راهه.
بخدا بحث غذا و خوردن نیست هاا ولی حرصم میگیره گاهاََ.
🤷🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️