بعد من شاید هفت هشت سالی هست که پام را هیچ کدوم از مجالس خانواده ی همسر نزاشتم
نرفتیم و گاها کادو دادیم
این مهمونی مکه را وقت داشتم گفتم برم
مادرشوهرم از صبح یک لنگ می گفت میدونی چرا شما را دعوت کردن؟؟؟
چون برادرشوهرم یعنی داماد این آدم قبل از اعزام اونا به مکه بهشون شام داده و کلی پذیرایی آنچنانی کرده حدود بیست میلیون خرج کرده
حالا پدرزتش برای تلافی شما را دعوت کرده
بارها و بارها و بارها تکرار کرد
بعد من گفتم یعنی الآن ما باید به برادرشوهرم پول بدیم؟؟؟؟؟
یعنی الآن زیر منتش هستیم؟؟؟
چه کار کنم؟؟؟؟
اینقدر گقت تا زهرم شد در حدی که نیم ساعت قبل به شوهرم گفتم نریم
خلاصه ما رفتیم و رو کارت نوشته بودن هفت تا نه شب
تا دوازده شب از شام خبری نبود
بعد هم یک کفگیر برنج بود با یک تکه مرغ
حالا من خواهرم ما را برده بود هتل لاکچری و شام داده بود و ...
نمی دونم چرا یاد کارهای مادرشوهرم افتادم
چجوری روش شد اون روز اونهمه شلوغ بازی در بیاره
ای کاش واقعا اون تالار بی کیفیت و سطح پایین نرفته بودم