نمی بینی چقدر نیاز دارم مراقبم باشی؟
نمی بینی بدون تو حالم خوب نیست؟
که نیستی وبی پناه،گوشه جهان نشسته واز سایه ها ترسیده ام،که نیستی و سایه ها زورشان به من رسیده باز...کجا رانگاه می کنی که جهان من اینقدر تاریک است؟
مرا به حال خودم گذاشتی؟من که به تو تکیه داده بودم،منی که با تو حالم خوب بود..
دوباره نگاهم کن،دستانم را بگیر واز محاصره ی دردهابیرونم بکش.کمکم کن دوباره قوی باشم،دوباره سایه هارا پس بزنم،وآفتاب راببینم
من دلم برای نگاه های مهربان توتنگ شده،نگاهم کن