خیلی حالم بده همش سرچیزا مسخره دعوامون میشه ولی اندفعه دیگه قاطی کردم واقعا ازدستش .
گف پاشو چایی دم کن بخوریم گذاشتم اومدم اتاق یکم بخودم برسم گف تاچایی اماده شه میوه بیار گفتم باشه دو سه بار پشت هم گف گفتم میارم دیگه کار دارم گف اصلا ب هیچ دردی نمیخوری گفتم باشه خب .اومدن اشپزخونه چایی رو دم کنم گفت لازم نکرده بیاری من نمیخورم گفتم وا چته باز گفت بخدا بیاری پرت میکنم اونور گفتم به جهنم ک نمیخوری اونم گف جهنم جات باشه گفتم خاک بر سر من ک باتو ی جاموندم گفت ناراحتی بسلامت .