بچه ها دیشب رفته بودیم عروسی داشتیم بندری می رقصیدیم به داداشم گفتم میای باهم برقصیم به شوخی گفت نه افتخار نمیدم یکی دیگه از پسرا که فامیلمونه داشت باهاش می رقصید گفت آره بیا برقصیم فقط گفتم نه رفتم با دوستم رقصیدم
حالا شوهرم پشت سرم بود داشت نگا می کرد😂
گفت چرا باهاش حرف زدی؟ گفتم چیزی نگفتم گفت حرف عامیانه هم باهاش نزن گفتم فقط گفتم نه میگه چرا گفتی نه😫😂باید رد میشدی
بعد جالب اینه نه به لباسم کار داره نه مو ها بیرون و آرایش نه بندری و محلی رقصیدن جلو مرد و زن ها
دوباره اومدیم بیرون با یه نفر دیگه سلام کردم دست دادم میگه چرا بهش دست دادی دوس ندارم با این حرف بزنی😂😂 هر دو هم فامیلن...میگم اینا که فامیل نزدیک مان چی میگی . میگی ادمای خوبی نیستن!
فقط گفت بخدا باهاش حرف بزنی میمیرم من
گفتم چقد حسودییییی🤭😂
گفت بخدا خیلی خودمو کنترل کردم چیزی نگم دست خودم نیست از بس دوستت دارم نمی خوام با کسی حرف بزنی (از اون مرد و پسرا اونجا)
گفتم حسود کی بودی تووووو
از دیشب انقدر بهم توجه می کنه😂فکر کنم فکر کرد برام مهمن ولی پشیزی برام ارزش ندارن اونا...
منم گفتم خوبه اذیتم اگه کردی یه آتو دارم ازت اذیتت می کنم🤭😂