داشتم کتاب میخوندم براش که یک لحظه رفتم آشپزخونه آمدم دیدم کتاب پاره شده همه جارو گشتم نبود فکردم قورتش داده تا اینکه خوابید الان بیدار شده بود نمیتونست نفس بکشه قطره ریختم که بینیشو تمیز کنم دیدم کاغذ ها رو کرده تو سوراخ های بینیش خواستم با سنجاق دربیارم نذاشت چکار کنم نمیتونه نفس بکشه