2777
2789
عنوان

بیاین عکس کراشم🫶🏻🗽

| مشاهده متن کامل بحث + 226 بازدید | 27 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کو کجاست پس

دوبار گذاشتم عزیز

میاد🫶🏻💗

شب قبل از کلاس اولم یادم میاد که مامانبزرگ و بابابزرگم مهمون ما بودن بابام سرکار بود و مامانم کباب ماهیتابه ای درست کرده بود که خوشمزه ترین غذای دنیا بود. اون شب من با خودم گفتم چون وارد ی عرصه جدید از زندگیم میشم باید روی تختم بخوابم پس روی تختم خوابیدم ولی خوابم نبرد. غرورم اجازه نمی داد برم پیش مامانم و بگم پشیمون شدم و نمیخوام روی تخت بخوابم ولی بالاخره رفتم و با دیدن روشنی سالن خونه دلم باز شد. من خوابیدم و بیدار شدم خودم رو کلاس پنجم دیدم که ی شخصیت جدید شده من خودم نبودم خیلی ساکت و آروم و درسخون شده بودم خیلی تغییر کرده بودم و حتی خونمون ب لطف خدای مهربون به ی جای بهتر منتقل شد. راه مدرسه بهترین راه زندگی من بود راهی ک انگار ب بهشت میرسید خیلی اون خیابون رو دوست دارم خیلیی..  وقتی تایم عصر بودیم و از مدرسه تعطیل میشدیم شب میشد و من این موضوع رو خیلی دوست داشتم.  گذشت من ی شب خوابیدم و بیدار شدم و کلاس هشتم بودم. برای کرونا ب تازگی واکسن پیدا شده بود و مردم واکسینه میشدن.  من موندم و کلی درس نخونده.. دنیا رو سرم خراب شده بود. ب هر سختی بود شروع کردم و تونستم شاگرد اول بشم و نمره های خوبی بگیرم. توی این بین من ب ی کلاس رفتم و اونجا با چند نفر آشنا شدم ک سمپادی بودن و من تمام تلاشم رو کردم که عضو خانواده سمپاد بشم. بیدار شدم کلاس نهم بودم صبح تا شب درس می خوندم بین معلما زبانزد بودم همه ازم تعریف میکردن..آزمون رسید و من تیزهوشان قبول نشدم نمونه قبول شدم.. نمونه نرفتم و رفتم شاهد.. با ورود ب مدرسه شاهد رقیبی برای خودم ندیدم ولی فکر ب عدم قبولی تیرهوشان منو کلی عقب انداخت و باعث افت تحصیلی من شد..  خوابیدم صبح بیدار شدم و دوازدهم بودم..(این داستان ادامه دارد) 

به قیافه مارمولک توی پروفت تبدیل شدم

😔😂چرا؟ 

شب قبل از کلاس اولم یادم میاد که مامانبزرگ و بابابزرگم مهمون ما بودن بابام سرکار بود و مامانم کباب ماهیتابه ای درست کرده بود که خوشمزه ترین غذای دنیا بود. اون شب من با خودم گفتم چون وارد ی عرصه جدید از زندگیم میشم باید روی تختم بخوابم پس روی تختم خوابیدم ولی خوابم نبرد. غرورم اجازه نمی داد برم پیش مامانم و بگم پشیمون شدم و نمیخوام روی تخت بخوابم ولی بالاخره رفتم و با دیدن روشنی سالن خونه دلم باز شد. من خوابیدم و بیدار شدم خودم رو کلاس پنجم دیدم که ی شخصیت جدید شده من خودم نبودم خیلی ساکت و آروم و درسخون شده بودم خیلی تغییر کرده بودم و حتی خونمون ب لطف خدای مهربون به ی جای بهتر منتقل شد. راه مدرسه بهترین راه زندگی من بود راهی ک انگار ب بهشت میرسید خیلی اون خیابون رو دوست دارم خیلیی..  وقتی تایم عصر بودیم و از مدرسه تعطیل میشدیم شب میشد و من این موضوع رو خیلی دوست داشتم.  گذشت من ی شب خوابیدم و بیدار شدم و کلاس هشتم بودم. برای کرونا ب تازگی واکسن پیدا شده بود و مردم واکسینه میشدن.  من موندم و کلی درس نخونده.. دنیا رو سرم خراب شده بود. ب هر سختی بود شروع کردم و تونستم شاگرد اول بشم و نمره های خوبی بگیرم. توی این بین من ب ی کلاس رفتم و اونجا با چند نفر آشنا شدم ک سمپادی بودن و من تمام تلاشم رو کردم که عضو خانواده سمپاد بشم. بیدار شدم کلاس نهم بودم صبح تا شب درس می خوندم بین معلما زبانزد بودم همه ازم تعریف میکردن..آزمون رسید و من تیزهوشان قبول نشدم نمونه قبول شدم.. نمونه نرفتم و رفتم شاهد.. با ورود ب مدرسه شاهد رقیبی برای خودم ندیدم ولی فکر ب عدم قبولی تیرهوشان منو کلی عقب انداخت و باعث افت تحصیلی من شد..  خوابیدم صبح بیدار شدم و دوازدهم بودم..(این داستان ادامه دارد) 

چقددد امضات قشنگه🥺😍

یه صلوات واسه حاجت رواییم میفرستی؟ 🥲امروز اولین روز محرم 1404 هست از خدا خواستم که حاجتمو بده و تا سال دیگه اگه حاجتمو داد همینجا مینویسم شما هم برا من دعا کنید🤍

چقددد امضات قشنگه🥺😍

فدات شم عزیزم

الان وقت ندارم وگرنه خیلی زیبا تر میتونم توصیف کنم

زیبایی اون روزا توصیف شدنی نیست.. 💗

شب قبل از کلاس اولم یادم میاد که مامانبزرگ و بابابزرگم مهمون ما بودن بابام سرکار بود و مامانم کباب ماهیتابه ای درست کرده بود که خوشمزه ترین غذای دنیا بود. اون شب من با خودم گفتم چون وارد ی عرصه جدید از زندگیم میشم باید روی تختم بخوابم پس روی تختم خوابیدم ولی خوابم نبرد. غرورم اجازه نمی داد برم پیش مامانم و بگم پشیمون شدم و نمیخوام روی تخت بخوابم ولی بالاخره رفتم و با دیدن روشنی سالن خونه دلم باز شد. من خوابیدم و بیدار شدم خودم رو کلاس پنجم دیدم که ی شخصیت جدید شده من خودم نبودم خیلی ساکت و آروم و درسخون شده بودم خیلی تغییر کرده بودم و حتی خونمون ب لطف خدای مهربون به ی جای بهتر منتقل شد. راه مدرسه بهترین راه زندگی من بود راهی ک انگار ب بهشت میرسید خیلی اون خیابون رو دوست دارم خیلیی..  وقتی تایم عصر بودیم و از مدرسه تعطیل میشدیم شب میشد و من این موضوع رو خیلی دوست داشتم.  گذشت من ی شب خوابیدم و بیدار شدم و کلاس هشتم بودم. برای کرونا ب تازگی واکسن پیدا شده بود و مردم واکسینه میشدن.  من موندم و کلی درس نخونده.. دنیا رو سرم خراب شده بود. ب هر سختی بود شروع کردم و تونستم شاگرد اول بشم و نمره های خوبی بگیرم. توی این بین من ب ی کلاس رفتم و اونجا با چند نفر آشنا شدم ک سمپادی بودن و من تمام تلاشم رو کردم که عضو خانواده سمپاد بشم. بیدار شدم کلاس نهم بودم صبح تا شب درس می خوندم بین معلما زبانزد بودم همه ازم تعریف میکردن..آزمون رسید و من تیزهوشان قبول نشدم نمونه قبول شدم.. نمونه نرفتم و رفتم شاهد.. با ورود ب مدرسه شاهد رقیبی برای خودم ندیدم ولی فکر ب عدم قبولی تیرهوشان منو کلی عقب انداخت و باعث افت تحصیلی من شد..  خوابیدم صبح بیدار شدم و دوازدهم بودم..(این داستان ادامه دارد) 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز