2777
2789
عنوان

فکر کرده شوهر کردم😂

190 بازدید | 3 پست

دو تا خاله فضول دارم 

دیشب ۱۱ شب خاله بزرگه زنگ زده به کوچیکه احوال پرسی معمولی کرده بعدشم قطع کرده

کوچیکه شک کرده که چرا ۱۱ شب زنگ زده شاید حرفی داشته بخاطر اینکه شوهرم نشنوه نگفته

صبح زود کوچیکه زنگ زده خونه ما که هر چی زنگ میزنم به بزرگه برنمیداره

گفتم شاید از شما خبری شده

مامانم میگه نه همه چی خوبه

میگه زهرا( من) چیکار میکنه مامانم میگه هیچی خوابه

میگه کسی خونه تون نیومده مامانم میگه نه مهمون نداشتیم



انقدر که فامیل سرش تو زندگی منه خودم تو زندگیم دخالت نمیکنم

فوضولا🙂😂

من یکی از عمه هام کلی دعا و طلسم برای من بدبخت گرفته بود نمیدونم اصلا چه گناهی کردم و نمیدونه متوجه شدم خداروشکر اعتقادی ندارم،بحث ازدواج یکی از دخترهای فامیل شد گفت برارزای خودم که هست با تعجب نگاهش کردم گفتم دعوتین مگه؟میترسم بیایین قشنگ سکوت کرد دلم خنک شد😆فامیل بیشتر از خودمون درگیر زندگیمونن

عزیزِ من، برخی آدم‌ها هستند که اندوه‌های بزرگی هم دارند اما هنوز زندگی می‌کنند و لبخند می‌زنند. اندوه تو تا چه حد بزرگ است که حتی لبخند هم نمی‌زنی؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792