2777
2789

راستش یکم جریانش طولانیه

این پسرعموم مجرده یه خواهر داره یه برادر 

من و خواهرش با هم خیلی صمیمی ایم و بهترین دوست همیم

یکم اختلاف سنی باهاش دارم و کلا از همون بچگی من به چشم داداشم واقعا دوست داشتم پسرعمومو خودشم همینطور

الان مدتی میشه تو فکر ازدواجه همه هم میدونن 

ما خانوادمون کلا با هم راحتن ولی چندباری نمی‌دونم چرا حس میکردم رفتارش عوض شده 

مثلا امسال دائم اصرار داشت یبار همراه خودشو ابجیش برم بیرون یا خودش بیاد دنبالم همیشه به خواهرش هرجا میرفتن می‌گفت بگو فلانی هم بیاد

یا من برای خواهرش کادو گرفتم خونشون یهو جلو همه خانوادش گفت عشق منی تو هیچکس شبیه تو نیست هزار تا دخترم باشه تو این شهر تو با همشون فرق می‌کنی 

یا دائم به خواهرش میگه من دنیا رو چقدر دوست دارم اونم میاد به من میگه 

درصورتی که تا چندسال پیش درسته باهم صمیمی و مهربون بودیم اما نه در این حد 

منم همیشه فکر میکردم به همون چشم خواهری اینا رو میگه 

پیج کاری زده و بازم هست هیچکس رو فالو نداره جز همکاراش که بیست تام نیستن حتی خواهر و برادر و خانواده خودشو انفالو کرده ولی کل فامیل اونو دارن اون هیچکس رو فقط منو

 خواهرش یبار پیام داد که پیج فلانی رو چندماهه زده تو دنبالش نکردی دنبال کن فالووراش زیاد شن منم دیدم همه فامیل خب فالوش دارن تعداد فالوراشم حدود هزار و خردیع گفتم منم فالو کنم زشته 

ولی سریع ریکویست داد به من و منم قبول کردم و همیشه استوریامو همه رو لایک میکرد منم گاهی چندتا از اونو 

بعد اون یبار با مامانم دیدمش و اولش خیلی معذب بود انگار و دست پاچه ولی بعدش جلو مامانمم گفت که دنیا برا من خیلی عزیزه و عجیب دوسش دارم نمیدونم‌چجوری بهت بگم ولی واقعا عزیزه برام زن عمو ، مامانمم گفت لطف داری 

ولی چندوقت پیش از یه دختره ای که همکارش بود تحقیق کرده بود برای ازدواج و در نهایت نخواست 

خواهرشم به من نگفت اصلا این موضوع رو و من از یه جای دیگه فهمیدم کلا سر تهشو هم دادن

تولدمم یک هفته زودتر فهمید و همون موقع پیام داد دنیا دخترعموی خوشگل من تولدت مبارک باشه عزیزم ❤️😘♥️

خیلی شوکه شدم راستش چون ما اصلا دختر و پسر تو فامیل درحد زنگ و پیام باهم نیستیم  

بعد دوباره خواهرشو دیدم صحبت می‌کردیم گفتم راستی پسرعمو بهم پیام داد تولدمو تبریک گفت و اونم یجورایی شوکه شد و خودشو کنترل کرد گفت عهه واقعا حسام پیام داد !چی گفت 

الان فهمیده من می‌خوام برم خوابگاه واسه امسال دانشگاهم خواهرش گفت حسام خیلی ناراحت و عصبانیه که میری خوابگاه میگه اذیت میشی کاش نری منم گفتم چرا گفت نمی‌دونم فقط خیلی ناراحته 

الان با این رفتاراش یه دوگانگی عجیبی برام پیش اومده نمی‌دونم واقعا چی تو ذهنشه و من چطور باید باشم 


حس خودم اینه که حتی اگه قصدش جدیم نباشه ولی دیگه به چشم خواهر نگاه نمیکنه منو ...هرچی جلوتر میره بیشتر نمی‌فهمم چی داره بینمون می‌گذره 


شما بعنوان یه آدم از بیرون چطور فکر می‌کنید ؟

این کاربری دست چندتا دوسته که ممکنه تاپیک هاشون به هم ربطی نداشته باشه🤗

حسی بهت فراتر از یه خواهر 

اینو یادتون نره 🤌                                                    با دوستی که با دشمنتون دوسته .دوری کنید از سم مار هم مهلک تره 🧨 👌                                                                                       💟 💍 💟   

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حس خودت چیه

میگم که حس خودم اینه دیگه به چشم خواهر نگاهم نمیکنه و شاید یه گزینه برای ازدواجش

این کاربری دست چندتا دوسته که ممکنه تاپیک هاشون به هم ربطی نداشته باشه🤗
بله به چشم خواهر نگاه نمیکنهولی به نظرم تا تکلیفش با خودش مشخص نیست نذار بهت نزدیک بشه.

اره حس میکنم معطله خودشم 

چون همیشه به خانوادش میگه فعلا دو سه سالی مجردم 

شاید میخواد فکر کنه نمی‌دونم 

این کاربری دست چندتا دوسته که ممکنه تاپیک هاشون به هم ربطی نداشته باشه🤗
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

رفع اشکال

itfarnoosh | 14 ثانیه پیش

ناشناخته

ha15 | 18 ثانیه پیش
2791
2779
2792