سلام دوستان من دیشب با همسرم بیرون بودم و یک دستبند طلا 32 گرمی دستم بود که برام خیلی با ارزش بود نه به خاطر پولش به خاطر یادگاری بودنش و متاسفانه دیروز گمش کردم و وقتی متوجه شدم که ساعت یک شب بود و من تو فروشگاه شهروند در حال خرید بودم خلاصه انقدر ناراحت شدم که به مرز سکته رسیدم و خریدام رو نصفه ول کردم و با همسرم تمام جاهایی که دیروز رفتیم رو رفتم گشتن برای پیدا کردن دستبندم مثلا اول از خونه رفتیم میوه فروشی خرید میوه بعد رفتیم قلهک شعبه السی واکی بعد پاساژ بعد رفتیم شام خوردیم و در اخر رفتیم شهروند برای خرید یک سری مایحتاج منزل اونجا بود که دیدم ای دل غافل رد دستبندم رو ی دستم هست اما از خودش خبری نیست
وای چ حس بدیه😓
چه خوب بابت این آدما😶
خلاصه خیلی ناراحت و لرزون به همسرم گفتم اما ایشون گفت نه اشتباه میکنی حتما خونه جا گداشتی دیگه برگشتیم خونه دیدیم نیست و تمام مسیرهاییکه رفته بودیم گشتیم چون من گفتم شاید از دستم باز شده و موقع پیاده شدن از ماشین افتاده جایی که پارک میکردیم
ینی تو شهروند گم شده!
ردش زیاد نمیمونه که
خب به توان 10000
خلاصش بگو
خلاصه هر چی گشتیم خبری نبود حتی اقای رفتگری که اونجا کار میکرد سپردم و ناراحت اومدم خونه اما نمی دونم ته دلم چرا قبول نمی کردم دیگه اون دستبندمو ندارم
رفتم لالا
ای بابا .. پس چی شد بقیش
من
😴😪
اومدم خونه و شروع کردم قران خواندن بعدم ناراحت از ته قلبم از خدا خواستم این یک خواب باشه و همش میگفتم خدایا تو میدونی من اگه مال کسی رو پیدا میکردم امکان نداشت بردارم یا پول غیر حلال تو اموالم بیارم این کارما کدوم کارمه و یا مثلا کی منو چش زده البته این دداستان چش زدن خودش یک داستان مفصله تو زندگی ما چون من اول اعتقاد نداشتم اما بعد معتقد شدم و بیشتر از این دلم میسوخت که من تو عید باو جودیکه تو دستم پول بود هیچ خرجی نکردم چون اگه خدا بخواد میخواهیم خونه بخریم و همش میگفتم برای خونه باید پولم رو نگه دارم مثلا از خیلی چیزهایی که میخواستم و میتونستم بخرم گدشتم و این دستبند عتیقه از جمله طلاهایی بود که گداشته بودم اگه برای خونه لازم شد بفروشم یعنی رو پولش حساب کرده بودم و حالا یک زد حال اساسی بهم وارد شده بود
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
