من ۱۹ سالمه و با اقایی که تفاوت سنی زیادی داریم توی رابطه هستم و به خاطر تفاوت سنیمون مامانم اصلا راضی نیست و من پنهونی دارم ادامه میدم
یک ساله میشناسمش و همون اوایل آشنایی مامانم فهمید و باهام دعوا کرد و جو خونم خوب نبود من رفتم بهش گفتم اونم با حالت خنده بهم گفت خالا من کی بیام خواستگاریت
من به خاطر مامانم به ذره فاصله گرفتم با اینکه خیلی دوسش دارم
دوباره رابطمو باهاش صمیمی کردم( بیشتر باهاش میرم بیرون بیشتر حرف میزنیم) اونم انگار منو بیشتر از قبل دوست داره
یه بار با دوستامون رفتیم بیرون
من عقب نشسته بودم و دوستم اونم با دوستش جلو
نمیدونم چه حرفی افتاد به دوستش گفت من و تو باهم میریم عروسیش(یعنی عروسی من)
بعد من از تو اینه چپ چپ نگاش کردم برگشت به دوستش گفت آخه من هرچی میگم بیا زن من شو زن من شو میگه نمیخوام به نظرت به زور میشه کاری کرد اونم گفت نه حاجی هیچی به زور نمیشه ولی این بار لحنش جدی بود من هیچی نگفتم
اما خودش تا حالا درباره اینکه بیا زن من شو بهم هیچی نگفته نمیدونم شاید از جواب من مطمین نیست چون خانوادم قبول نمیکنن
به نظرتون به شوخی یه چیزی میپرونه؟؟یا نه