پارسال پیش دبستانی غیر انتفاهی فرستادمش خیلی
راضی بودم امسال شوهرم مخالفت کرد و با وجود
اعتراضم رفت دولتی ثبت نامش کرد
از اون روز بحث و جدلمون شروع شد حتی به سرم زد
برم بخاطر شهریه ش طلامو بفروشم
ولی تماس ک گرفتم گفتن مهلتش تموم شده و
کلاس اول تکمیله اصرارم فایده ای نداشت
از اون موقع خون به جگرم شده اصلا دلم نمیخواست
مدارس شروع بشه رفتم وضع مدرسه رو دیدم
بدتر افسرده شدم شلوغ و درهم برهم
پسر من خیلی اروم و مظلومه اصلا نمیتونم ریسک
کنم تنهاش بذارم امروز ک بردمش اونجا خیلی
جلوی خودمو گرفتم ولی از وقتی رسیدم خونه
فقط گریه کردم اخرش تحمل کردم تا پسرم
اومد خونه گف خیلی اذیت شده طفلک صورتش
از گرما قرمز شده بود گف مامان دیگه نمیرم
دارم میمیرم از حرص
نمیدونم چ خاکی تو سرم کنم