یه سیزده چهارده سالی هست از دانشگاه فارغ التحصیل شدم از سالهای دبیرستان و راهنمایی که خیلی دورم اما هنوز کابوس ناظم و معلم ریاضی و اینکه بخاطر کیف صورتی باربی تهدید به اخراج شدم و اینکه لبام قلوه ای و طبیعی قرمز بود و مجبورم میکردن با دستمال محکم بکشم رو لبم و پوست لبم رو بکنم تا ثابت بشه رژ نزدم و بابت سوراخ کردن قسمت بالای گوشم و انداختن دوتا گوشواره مجبورم کردن بگم اشتباه کردم و گوشواره رو دراوردم تا سوراخ گوش بسته شد تو ذهنم مونده . هرسال ۱ مهر اگه کار ضروری ندلشته باشم سعی میکنم سرکار نرم بمونم خونه و به یاد همه اون سالهای نه چندان خوشایند بخودم استراحت بدم و باارامش و خیال راحت بخابم که خداروشکر تموم شد و الان دیگه صاحب اختیارم .