zizizizizz

مدیر

عضویت: 1403/10/26

تعداد پست: 3998

عنوان

تا حالا شده از خوبی ب خانواده همسر پشیمون بشید

| مشاهده متن کامل بحث + 242 بازدید | 35 پست

1404/07/01

01:10

0 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

دخترزمستون99

عضویت: 1403/02/12

تعداد پست: 5873

اره چند سال مدام در خدمتشون بودم تا خونه تکونی هم انجام می‌دادم سر یه بحث کوچیک گفتن مگه چیکار کردی از چی حرفی میزنی ما داشتیم تو رو تحمل میکردیم

قند روزای تلخ منی دخترم

1404/07/01

01:16

1 نفر لایک کرده اند ...

zizizizizz

مدیر استارتر

عضویت: 1403/10/26

تعداد پست: 3998

من تاپیکمو بخون

ای وای ☹️

خوندم

حق داری ناراحت باشی ازشون

تو واقعا خیلی بهشون لطف کرذی

1404/07/01

01:16

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان تینا

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

خانم_بابونه

عضویت: 1403/08/09

تعداد پست: 249

تا حالا هیچ وقت طرف شستی یا غذا درست کردی؟

برای خانواده شوهر منظورته؟

نکن دختر اصلا این کارارو

کردی هم به اندازه بکن

عادت میکنن و مدام ازت توقع دارن

هرچی از این کارا نکنی بعدا بیشتر واسشون ارزش داری بخدا

بگردانَد مرا آنکس که گردون را بگردانَد🤍🌱

1404/07/01

01:16

1 نفر لایک کرده اند ...

زینگول،فندق،پریا

عضویت: 1402/04/21

تعداد پست: 3173

من از احترام گذاشتن به خودشون و تمام ایل و طایفه شون بگیر تا کمک کردن بی حد و اندازه ک دیگه وظیفم شد و ...بی چشم و رویی هایی ک از شوهره و خانوادش و فامیلاش دیدم ...

آدم دیگه نمیدونه ب کی اعتماد کنه .... دیگه پشت دستمو داغ کردم به خانواده شوهر بها بدم

من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند .شکست نه برای پنهان کردن است نه برای پنهان شدن .می گویند از صبح بنویس . از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت . باران پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال . اما من گمان می کنم این خیلی خوب است ک نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز .ک حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است . قیمت وفا شاید گران تر از آن بود ک بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید . سقف اعتماد تعمیری ست . مدام چکه می کند .آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او ک باید پر باشد خالی ست .نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را .مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی ک درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند . خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست . می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد . قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست . بی علاج ست . دانستنش آدم را کم کم می کشد . گریه ی شبانه می آورد . اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ست ....اون یکی رو جز من داشت ....سکوت می کنم تا ب خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد . گریه می کنم باشکوه . مثل اقیانوس . بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه . خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست . یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است .... چی کار کرد این دل سادم .... که از چشم تو افتادم ؟؟؟ ...اینقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی.... ک ب یادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی....

1404/07/01

01:17

0 نفر لایک کرده اند ...