عمو و زنعموم زندگی تقریبا عشقولانه ای داشتن، یه دختر نازه ۵ساله هم دارن. دوست بودن بعد مزدوج شدن(ما اصلا این مدلی نداریم تو فامیلمون تقریبا مذهبی هستیم) ازین مدل راحت ها هستن عموم کاری به حجاب نداره، جشناشونم مختلطه همش.....
امشب فهمیدم عموم زن آورده تو خونه
پدرزنشم از خونه بیرونش کرده کلید ماشینم ازش گرفته، تو زندگیش مشکلات زیاد داشت، مالی و غیر مالی زنش باش خیلی ساخت و همچنین خونواده زنش،البته زن و شوهر تو زندگی مشترکشون خیلبییییییییییی اشتباه دارن مثلا زنعموی من از وقتی حامله شد تا الان که بچه ش ۵ سالشه اصلا غذا درست نکرده میگه وقت نمیکنم ازین مدل تنبلاس که خونه باباش دست به سیاه و سفید نمیزده خونه شوهرم همینطوره.در کل دو تاییشون اشتباهاتی دارن ولی عموم حق اینکارو نداشته، من خیلی ناراحتم اصلا از وقتی شنیدم بدنم کرخت شده همش چهره ی ناز و معصوم دختر کوچولوش میاد پیش چشمم.
رنعموم گفته با همه مشکلات و نداریات ساختم با این نمیتونم کنار بیام. عموم خیلی زندوست بود همه کارای خونه و بچه رو هممیکرد اعتراضیم نداشت این قضیه رو تا شنیدم شاخ درآوردم. توروخدا دعا کنید آشتی کنن. دخترش خیلی مظلومه نابود میشه این وسط.حس بدی دارم با اینکه به من ربطی نداره ولی خجالت زده ام. هرچقدر هم که عموم با رفتارای زنعموم مشکل داشت نباید این کارو میکرد حق نداشت. عموهام و شوهر عمه هام رفتن با پدر زنش حرف بزنن. کاش به خیر بگذره. هرچند که اینجور زندگیا میشه چینی بند زده
کاش بچه نداشتن