22 سالشه جواز طراحی طلا و جواهر داره (هروقت پول دستش بیاد میتونه طلافروشی بزنه) و احتمالا شغلش نظامی بشه کاراشو انجام داده خیلی عاشق نظامه (8 ساله که داره کار میکنه رو پای خودشه میدونه پول دراوردن زحمت داره الکی خرج نمیکنه) (پدر نداره خودش زحمت میکشه) قراره تا چندوقت دیگه ماشین هم بخره
شغل نظامیا چقده مگه؟ ( قطعا شغل دوم هم دراینده داره کنارش)
و اینکه خیلیم ابراز علاقه میکنه بهم احترام میذاره باهام خوبه کلا حرف من براش مهمه
ویژگیای مثبتش اینه که چشم پاکه حرف شنوی داره ازم خیلی احترام میذاره بهم شوخ طبعه مهربونه غیرتیه و کلا یه سری خط قرمزا داره که منم چون خانوادم نیمه مذهبیه اوکیم مشکلی ندارم باهاش
من از صحبت کردنش خوشم نمیاد لحنش یه جوریه و اینکه دیپلم داره بخاطر مشغله کاریش دانشگاهو ادامه نداد.
ولی من بیشتر از اینده میترسم 2 ماهه که میشناسمش و اصن شرایط اینکه بیرون بریم بشناسمش رو ندارم
من 20 سالمه امسال پشت کنکوریم و اینکه مامان من درجریان کارمون هست ولی گیر میده بهم اذیت میکنه میگه بگو بیاد جلو من نمیتونم از بابات پنهون کنم. حس میکنم مامانم اصلا منو درک نمیکنه به اندازه کافی خودم فشار روم هست میخواستم دست نگه داریم تا کنکورمو بدم از لحاظ موقعیت اجتماعی خانواده ما بهترن خب طبیعیه من از پسر 22 ساله توقع ندارم همه چی داشته باشه ولی کلا از هرلحاظ خانواده ما بالاتره. اون ویژگیای خوبش یکم منو دودل کرده از یه طرفیم فک میکنم هنوز زوده نمیدونم واقعا چیکار کنم از هرطرف یه دغدغه ذهنی دارم. شمایی که مادر هستین و اصن تجربه دارین هرچی میشه بهم بگین من دقیقا چیکار باید کنم . چشم پاکه و پسر خوبیه.. نگین زوده برا ازدواج اینارو خودم میدونم ولی دوس داریم همدیگه رو پس ته دلمو خالی نکنین لطفا❤️