باشه ولی من خودمو هزار بار آروم کردم دفعه ی اولم نیست با اینا دعوا میکنم ولی این آخرشه دیگه من باهاشون قطع ارتباط میکنم و نمیبخشمشون نه منو درک کردن نه درست رفتار کردن
من خودمم زود رنجم ولی اصلا رفتار اینا درست نیست
مامانم به من میگه فاحشه هیچکدوم منو نمیشناسین ولی من دارم میسوزم من میدونم به خاطر دعوای چرت مامان آدم هر دفعه اینو بهت بگه یعنی چی
اینک آدما درک نکنند اذیتت کنند و نتونی کاری کنی خیلی سخته حق داری و اینک یجا باهم باشید و جایی نداشت باشی بری اینم سخته ولی از نظر من هیچ مشکلی بدون این نیست ک راه حل نداشت باشه من خودم زمان مجردی خیلی اذیت میشدم از طرف خانواده همه حتی اجازه نداشتم برم بیرون کار کنم منم واقعان دارم نابود میشم تصمیم گرفتم کار بیارم خونه اونم اجازه نمی‌دادند ولی دعوا کردم باهاشون دیگ زور شدم کار آوردم از صب ک بیدار میشدم صبحونه ام‌جدا میخوردم میرفتم تو کارگاه تا ۱شب ک چشمم ب کسی نیفته بخدا روحیه ام خب شده تا اینک خداروشکر ازدواج کردم راحت شدم یعنی از خدا همش کمک میخاستم و واقعان خدا کمک حالم بودم ♥️
شاید اونها هم از نگاه خودشون از تو دلخور باشن،
اما هرچی که هستن مطمئن باش دلسوزتر از خونواده کسی نیست.
کارهایی که بالاتر گفتم رو انجام بده یکم آروم میشی.
وقت هایی که اوضاع خونه آرومه، با همدیگه در مورد افکار و احساساتتون صحبت کنید، تو بخوای حتی می تونی الگوی رفتاری خواهرهات باشی.
خب چرا باید دلخور باشن من کار نکردم من با خواهر کوچیکم یخورده بحثم شد اون به من همه جی گفت رفت من ناراحت شدم مامانمم آوند کفت نارحت نباش با خواهر کوچیکم دعوا بالا گرفت دیدم مامانم داره به من فحش میده دو روزه هیچ کس محل به من نیمده روانی شدم دیگه
دلسوز نیستم همون حرفی ام که شما با من زدی اونم نمیزنن بارها گفتم ازتون دلخورم با من حرف بزنید نمیزنن از من بدشون میاد
آره دیگه به خاطر همین ناراحتم الان دو روزه خدا شاهده انقد عذاب کشیدم انقد گریه کردم دیگه نمیبخشمشون با شماها که صحبت کردم یکم آروم شدم مجبورم همینجوری قطع ارتباط باشم باهاشون و حرف نزنم تا ببینم چی میشه فقط اگه دوباره فکرای منفی و کاراشون آوند تو ذهنم ناراحت شدم گریم گرفت چیکار. کنم؟
نفس عمیق بکش، آب بخور و اگر دیدی خیلی دلت پره یکم گریه کن سبک بشی، اشکال نداره.
اما نهایتا تو باید برای خودت بلند مدت برنامه داشته باشی..
اول اینکه روی دوس داشتن ( و نه خودخواهی) خودت کار کن..از کارهای ساده و در دسترس که حالت رو خوب می کنه شروع کن.
بعدم تلاش کن کمتر توی موقعیت های این شکلی وارد بشی، مثلا توی این ماجرا، تو خودت رو به نشنیدن می زدی و اصلا وارد بحث با خواهرکوچیکت نمی شدی..
بعدم برای خودت و زندگیت هدف گذاری کن و در اون راستا برنامه ریزی و تلاش کن.. قدم های مثبتی که برای آینده ات برمیداری بهت احساس ارزشمندی میده و حال دلت خیلی بهتر میشه.
