همسرم قبلا دوست بودیم ، اومد دم در خونه دنبالم و رفتیم بیرون ، قبل پریودی بشدت هوس خوراکی میکنم بهم گفت چی دلت کشیده بخرم گفتم نون خامه ایی
رفت دو کیلو نون خامه ایی خرید بردم خونه ، دم در پدرم اینا خوش بش میکردند مامانم از اون شیرینی ها جدا کرد داد به دوست پسرم ، بعد که بابا اینا رفتن من رفتم که ازش خداحافظی کنم چون مدتی نمی دیدمش
بهش گفتم میشه یه دونه شیرینی بردارم گفت آره همه اش بردار من همه تون بسته برداشتم آوردم خونه 🤐
قیافه من 😌
قیافه مامان بابام 😳
هنوز همسرم تعریف میکنه میخنده میگه فهمیدم چقدر انقلاب درونی قبل پریودی در وجودت رخ میده ...
خنده دار نیست بیشتر گریه آور که ابرو برای خودم نگذاشتم اما فضا خواستم عوض کنم