من یه مدت چند ماهه از یکی خوشم میاد دارم خل میشم هر چی میخوام کمتر فکر کنم بیشتر میاد تو ذهنم هر وقت میبینمش ناخداگاه لبخند میزنم همش دارم تلاش می کنم نزنم ولی نمی تونم جلوی خودمو بگیرم از اینکه خیلی ضایع دارم نشون میدم ازش خوشم میاد از خودم متنفرم ای کاش می تونستم ازش بدم بیاد ولی هر سری باهاش صحبت می کنم بیشتر از گذشته خورد میشم خدایا چرا الان باید اسیر این احساسات غیرمنطقی بشم میخوام بگم هیچ حسی ندارم نباید داشته باشم ولی بیشتر به خودم تلقین کنم بدتره دوستان تو رو خدا بگین چیکار کنم دارم آسیب میبینم
خودت داری میگی غیر منطقی حتما یه مشکلی میبینی این وسط که می دونی نمیشه که باهاش ازدواج کنی اون مشکلا ...
اولا من کلا ۱۷ سالمه باید بچسبم به کنکور بعد دو سال از من کوچکتره بعد پسرخالمه بعد منو به چشم خواهر نگاه می کنه بعد اصلا اخلاقامون بهم نمیخوره بیشتر مواقع دعوا می کنیم بعدش من اصلا نمیخوام باهاش ازدواج کنم