امروزتونو تعریف کنین می‌خوام ببینم هرکی چجوری گذرونده امروزو

یک سره پای چرخ خیاطی بودم کار تعمیر لباس مادر و آبجیام

 تنگ کردن لباس و کوتاهی و....

چقدر زود دانشگاهتون باز شده ما هفته دیگه کلاسا برگزار میشن

امروز رفتم سركار و برگشتنى تو سيل گیر كردم بدونه ماشين... 

ديروزمم برات تعريف ميكنم: تصادف كردم

روز قبلشم با همكارم دعوام شد

۸صبح پسرم با تب بیدار شد

همچنان تب داره الانم رو پامه پاشویه میکنمش

خیلییی هم خوابم میاد 

تا ظهر مثل خرس خوابیدم و تا شب مثل خر کار داشتم

ممنون عزیزم

 خدا قوت به شما 

عجب 😐😅  طالبان علم و دانش مشتاق آموزشن 😅😅

صب جاروبرقی وتی کشی و دستمال کشی کردم خونرو.بعدرفتم یکم خریدکردم واسه خونه واومدم شام کذاشتم

از صبح حالم بده 

غم عالم تو دل منه

چتای شوهرمو دیدم با ی زن🥺🥺

مرسى عزیزم، خسته نباشيد بابت روز پركارتون

از دیروز ساعت ۵ عصر تا امروز ۸ صبح بیدار بودم دم غیبت کردن گرفتم خوابیدم تا یک طهر بعدش بلند شوم با مامانم تصویری صحبت کردم بعدشم رفتم غذا خوردم ز خالم زدم با یوی از فامیلامون اومد چندین نفر بودیم هممونم پایه غیبت نشستیم غیبت کردیم تا ۵ عصر  که رفتم حموم بعدشم باشگاه تا ۷ و نیم بعدش رفتم خونه ظرفارو شستم اومدم خونه مامان‌بزرگ الانم پیششون کلی هم آدم دور ورم نشستن در حال محلی کشیدن🤣 و غیبت کردن

دخترم رو بردم کلاس قرآن و بعدش هم ناهار وبعدش دل درد شدید گرفتم اونقدری وحشتناک که چندین بار بالا آوردم از شدت درد تا ساعت ۸ بی حال بودم بعدش یکم آروم شدم و شام و یکم هم خیاطی کردم 

من صبح بیدار شدم رفتم بانک بعد رفتم بقیه وسایل مهد دخترمو گرفتم اومدم خونه ناهار درست کردم خونه رو تمیز کردم باز غروب رفتم بیرون کفش گرفتم برا دخترم بعدش بردمش کلاس بعد رفتم ریدمان خیاطمو تحویل گرفتم بعد رفتیم گل خریدیم برا مربی دخترم بعدشم اومدیم خونه تا الان داشتم خراب کاریه خیاط فرم دخترمو تا حدودی درست کردم تا یه دوسه روزی بپوشه تا یکی دیگه براش بخرم😵‍💫