خانوادم همیشه میگن نداریم یا وقتی ام میخوان چیزی بخرن انقدر قیمت میکنن حساب کتاب میکنن که ادم افسرده میشه
یه مجلس عروسی دعوت بودیم پول ندادن منو خواهرم بریم میکاپ موهامم اجازه شنیون نمیدادن میگفتن فقط برو بگو سشوار بکشن، مامانمم میخواست عین ما باشه آرایشگر فامیلمون بود اصرار کرد که زشته بدون شنیون بری و خودت ارایش کنی، موهای من خواهرمم ساده نکرد و کمی روش کار کرد(فکر میکرد چون مختلطه میخوایم ساده باشیم نمی دونست اینا به خاطر مخارجش اینطوری میکنن)، یا واسه لباس و جوراب شلواری که واسه مراسم خریدم هعی وای و آخ میکردن که به خاطر یه مجلس انقدر پولمون هدر رفت
از اونور هم سنم ازدواج کرد خانوادش واسش تالار گرفتن خرج مجلس خرج لباس و حلقه داماد خرج هدیه واسه عروس و داماد رو دادن اون موقع اینا سر این چیزا گیر کردن، مامانم میگفت این بدبختا( منو خواهرمم) نمی تونن ازدواج کنن خرج عروسی خرج جهیزیه اینا هست. قبل این جمله مامانم میدونستم،چون اینا با وام و قرض و اینا خونه ساختن خارج از شهر یدونه چند ماهه نمیتونن یدونه یخچال و کابینت بزنن، همش میرن بشقاب و .. دست دوم میخرن.. مشخصه نصف جهیزیه رو هم جور نمیکنن
الانم بیخیال نشستن دوتایی ویدیو خنده دار میبنن این منو حرص میده که فکر میکنن ما خیلی ازشون راضی هستیم و دوسشون داریم
از من به شما نصیحت زن کارمند دولت نشید اگرم شدید بچه نیارید