ما یه ساختمان نیمه کارا با برادرشوهرم داریم که به تازگی عقد کرده و داره یک طبقه شو میسازه ماهم یه طبقه شو قبلا ساختیم ساکن شدیم به همین خاطر کلی قبلا هزینه حیاط و مشاعات کردیم و اون سهمشو نداد بخاطر نیمه کاره بودن کلی اذیت شدیم ولی هربار به برادرشوهرم گفتیم پول بده بسازیم گفت ندارم ولی رفت ماشینشو عوض کرد دماغشو عمل کرد و... الان که عقد کرده مارو تحت فشار میزاره برای نما و مشاعات که پول بدید کاملش کنیم ماهم دستمون خالیه چند بار با مادرشوهرم رو مخ شوهرم رفتن که طلاهای زنت را بفروش تا پول بیاد دستتون اینم بگم شوهرم یبار طلاهای عروسیم را فروخت هرچی کادو و سرویس و النگو و... بود یبار که اختلاف داشتیم مادرش تحریکش کرد و از روی لجبازی همه رو فروخت من بعد مدت ها فهمیدم.که پولش اومد تو همین ساختمان
چند بار الان مادرشوهرم به برادرشوهرم میگه به داداشت بگو طلاها زنش را بفروشه و... منم هربار میگم ایناروخودم با حقوق خودم خریدم همسرم هم طلا نداره بفروشه اما بازم مادرشوهرم پرو پرو میگه طلایی چیزی دارید بفروشید که ساختمانتون درست بشه هی من منطقی جواب میدم ما چیزی نداریم بازم میخاد همسرم را تحریک کنه این سابقه ها هم خیلی داره بنظرتون چی بگم بهش دیگه دهنش را باز نکنه دخالت نکنه و اسم طلاهای منو نیاره
اینم بگم من طلا دارم ولی فقط ۴ اا النگو انداختم بقیه رو ننداختم از وقتی چشمش به همینا افتاده هر روز میگه بفروشیدشون