شوهرم که با فامیلاشون اومده بود خواستگاری البته میشه گفت نانزدی ولی خب پدر بزرگ مادربزرگاشم اومده بودن حرفهای اخرو بزنیم بعد که خواهرام داشتن چای میریختن رفتم تو اشپزخونه برادرم گفت بزار من ببرم سنگینه برد دیدم شوهرم یه نگاه بهم کرد بعد به ترتیب فامیلاشون تعجب کردم اخه ما چای اوردن رو مختص دختر نمیدونیم من نشسته بودم پیش فامیلها بعد اینا رسم دارن بعدا فهمیدم که شیرینی که میارن عروسی میبره جلوی فامیلاهای داماد اونا تو جعبه پول میزارن اسمش پول شیرینی که به عروس میدن خواهرم جعبه شیرینی رو که باز کرد برادرم رفت گرفت که بیاره خواهرشوهرم گفت بزار عروس خانوم بیاره بعد گفت بخاطر پول شیرینی گفتم که بهت میدادن وگرنه به داداشت که نمیدادن بعدش شوهرم گفت انگار اومده بودم خواستگاری سهیل