مامان و بابام خیلی بهم ظلم کردن همیشه تمامه حرفاشون رو از من قایم میکردن و فقط به دختر عزیز کردشون اهمیت میدادن و منو هیچ وقت قد برادر و خواهرم دوست نداشتن و همیشه فرق میزاشتن برای مثال دیروز به تمامه خواهرام گردو و انگور داد اما به من ندادن گفتن خودت خریدی!!!
خب من خریدم اما برای باغ بابامم میخواستم من سهم داشتم دقیقن مث بقیه دخترات 💔
امروز مامانم بهم گفتن فردا برو همراه بابا
گفتم به پسرات بگو بابا مَرده سنگینه من نمیتونم تکونش بدم یا کاری کنم شاید راهمم ندن
گفت ن کاراش سبکه فقط کنارش باشی
گفتم به خواهر بزرگم بگو گفت نوزاد داره نمیتونم نگه دارم
گفتم زنشی خودت برو گفت من بی سوادم نمیتونم فرم پرکنم جوانی تر و زرنگی کاراش رو ردیف میکنی 😑
حس میکنم دارن ازم سو استفاده میکنن موقعه خرید طلا تقسیم وسایل باغ بچشون نبودم الان بچه زرنگه شدم !!!!
برم یانرم؟