از ساعت ۶ صبح بیدار شدم که برقکار میخواست بیاد اتاقم سابیدم خونه رو جارو کردم لباسام جمع کردم جارو کردم دستمال کشیدم آبروم نره همه جارو برق انداختم چون آشنا بود طرف از همکارای بابام
بعد پریودم کشور لباس زیر ام یکم گیر داره خرابه. نوار بهداشتی ام توی همون میذارم. اوضاع خراب شد قبل رسیدنش مجبور شدم از اون کشو استفاده کنم. درش باز مونده بود هیچی دیگ اومد تو اتاقم نگاهش افتاد منم عین جکی جان با چادر رنگی لنگمو دراز کردم با پام سریع هلش دادم بستمش ولی این همه تلاش کردم آخرم آبروم رفت😭😭😭😭😭