2777
2789
عنوان

خسته شدم بس که بچه هام سر سفره غذا دعوا می کنند

| مشاهده متن کامل بحث + 975 بازدید | 48 پست
یاد خودم با برادرم افتادم یبار مامانم پاشد قشنگ کتکمون زد از اون موقع وارد بخش دیگه ای از زندگی شدیم ...

مادر تراز 🤌🏻♥️😂😂

لطفا به نیت حاجتم صلوات یا حمد میفرستید.ممنونم زیبا ها♥️زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اگ میتونید بشینید پیش مامان بابا.خ‌شخال میشن. خاطرات خوش ب جا میمونه. لطفا این پیشنهادمو جدی بگیر

از خودم بیشتر دوسشون دارم اما حوصله میخواد،دودقیقه میشینیم ب هرچیزی ایراد میگیرن و مجبور ب دورشدن شدیم تازه رابطم داره با داداشم بهترمیشه

دل مرنجان ک ز هر دل بخدا راهی هست❤

چند سالشونه؟بچه های من ۱۰ و ۸ و ۶

من چند بار تکرار شد سفره را جمع کردم و تا شام کسی اجازه نداشت غذا بکشه تو ظرف بشینه بخوره چون تایم غذا تموم شده بود و اونا تو تایم غذا دعوا کرده بودن.

تمام ظرف ها هم بین دوتا بزرگه تقسیم کردم بشورن

بار آخرشون شد.

دختر و پسر هستن 10 سال و 5 سال

بچه های منم اینجوری ان . فاصله سنی شون ۳ ساله بعضی اوقات اوقات دعواشون میشه منم به عنوان یه قاضی عصبی هر دو شونو از غذا محروم میکنم تا دیگه یاد بگیرن دعواشون نشه کارسازه.

یاد خودم با برادرم افتادم یبار مامانم پاشد قشنگ کتکمون زد از اون موقع وارد بخش دیگه ای از زندگی شدیم ...

فایده نداره.  چند بار تم دعواشون کردم دفعه بعد دوباره از اول شروع می کنند

یعنی خدا نکنه حرف از خدا بزنی و یه عده فکر می کنند نماینده خدا رو زمین هستی و می ریزن رو سرت تا عقده هاشون خالی کنند!

دعوا که بین بچه ها طبیعیه

جدا براشون بيار،با فاصله از هم بشینن موقع غذا خوردن 

بچه های منم همینن 

من جدا برا هرکدوم میزارم ،یکیشون این ور اتاق اون یکی اونور

سر یه چیزای مسخره و بی معنی دعوا میگیرن

که آدم خندش میگیره 😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز