۱۱ سالشع
ما چن روزه خونه مادرشوهرم میمونیم
مادرشوهرم نیستش رفته تهران گف بمونم با اینا که تنها نباشن تو خونع
شوهرم حتی یدونه نون نمیخرید
هی من کارتمو میدادم میرف روغن میخرید نون میخرید مرغ میخرید و اینا
(پول یارانه و حقوق کمیته ام بود شوهرم نداده بود)
بعد من دیروز با شوهرم بحث کردم که کارتتو بده برن واس خونه وسیله بخرن دیگه همش کارت منو میبرن مغازه
بعد دختره الان با پسر برادرشوهرم که همسنشع دعواشون شد
پسر هم از حرصش اومد گف زنعمو وقتی تو کوچه بودیم مریم میگف زندایی با دایی دعوا میکرد که همش باپول من میرن نون میخرن
منم صداش زدم گفتم چنبار تاحالا خبر چینی کردی ولی دفعه اخرت باشه من وظیفم نیس نون و وسایل بخرم باید داییت میخرید یا خودتون تو خونه داشتید
اونم خودشو زد ب گریه ک الکی میگه
ولی مطمعنم الکی نمسگه چون چندین بار اینجوری خبر چینی کرده