درکت میکنم این بلا سرم اومده همه فکرارو کردم خواستم تلافی کنم فکر کردم که خانواده ام آبروش میره خودم عزتم لکه دار میشه پسرم هرگز بهم افتخار نمیکنه و مهمترین شرم از خدای بزرگ
این یه تله شیطانی مراقب کن از روحت شاید بزرگترین امتحان زندگیت همین باشه ب حضرت زهرا متوسل شو فکرای شوم ازت دور کنه
زندگی کن و با شوهرت اتمام حجت کن و بررسی کن ابعاد زندگیت رو
من خیلی شرایط،بدی رو گذروندم
بهترین ادبی که شوهرم کردم بعش فهموندم برام مهم نیستی دیگه و محکم بودم گفتم بپه بزرگ شه جدا میشم ووو گفتمبچع میدم خودت اونم نهایت نپذیرفت...حواست بده زندگیت بچه هات اصلا تو وقت نداری بری خدایی نکرده خیانت کنی دوتا بچه ک داری معلمم ک هستی ,تمرکزت بزار زندگی رو بساز...خیانت راه حلش نیست نهایت شوهرت ادب کن فشار بیار بگو یا معلوم میکنی تعهدت رو یا جدا میشم یا تلاش میکنیم برا شروع