یه ماهه
مامانبزرگم بود البته من پدر مادر ندارم
خونه هم که سه تا عموی معتاد هست
انقدر ظرف کثیف میکنن همش دود و سیگار از اتاقم بیرون نمیتونم برم مردای غریبه میارن
هر از گاهی خونه عمم میرم غذا میخورم
اینجا گاها نصف شبا طرفاشونو میشورم نمیدونین که چقدر کویف میشه همه جا
همه پس اندازم رفت از بس خرج غذا اماده کردم
چی بگم دلم پره