مادرشوهر شمام فرق میزاره بینتون

شما با همسرت و خانواده خودت برو

بخدا آرامش داری و خبر نداری

هنوز سفر نرفتی باهاشون اینجوری زجر میکشی بری خودتو عذاب بدی که چی؟ بشین خونت سریالتو ببین بهتره بابا

خب شما قبول نکنین شما هم برین سفر.الان مادرشوهرم با فامیلاش و دخترش میره سفر من اصلا ناراحت نمیشم تنهایی با شوهرم میریم سفر

خب خودت باهمسرت برو

حتما باید تو سفر هم ایل و تباری برید؟ 

والا بابا .حوصله داره .من خودم دونفره با شوهرم میرم کیف میکنم😅ولی هر وقت با خانواده خودم و خانواده خودش میرم اصلا کیف نمیده

سعی میکنه فرق نزاره ولی گاهی پیش میاد،بین عروسا منو میبینه چشاش برق میزنه بین بچه هاش برادر شوهر کوچیکه 

هرچقدر هم میخواد رعایت کنه باز یه جاهایی مشخص میشه

چه سعادتی نصیبت شده به خدا سفر با خونواده شوهر آخرش فقط میشه جنگ اعصاب و منت خرج کردن پول و هزار تا داستان ..خودم همین دیروز با دعوا برگشتم...

عزیزم مشکل از خانواده شوهرت یا مادرشوهرت نیست مشکل از توعه چرا؟ چون این تو هستی که توقع الکی داری صدبار تو این سایت گفتم تنها توقعی که شما در مقابل اونا یا اونا در مقابل شما میتونن داشته باشن احترامه همین و بس توقع دوست داشتن دوستی محبت صمیمیت نداشته باشین مگه مهدکودکه اینو دوست داره منو دوست نداره از همه توقعت رو قطع کن ببین چقدر ذهنت آروم میشه

دقیقا

فدا سرت. خداروشکر کن باهاشون نمیری. فاصله بگیر و رسمی باهاشون برخورد کن.

خانواده شوهر منم هر سال میرن همشون مسافرت دسته جمعی اما حتی زنگ نمیزنن خداحافظی کنن. ما هم هر سال خودمون میریم خیلی هم راحتتریم.

فکر کن من رفتم خونه مادرشوهر یه ظرف میوه کهنه و لک دار گذاشت جلوم. اتفاقی نیم ساعت بعد جاریم اومدن رفت جلوی چشم من یه ظرف میوه‌ی سالم و تمیز آورد جلوش. انقدر پست و پلشتن. منم سه چهار ماهی یه بار شاید برم در حد یه چایی خوردن و برگردم. التماس میکنه بهشون سر بزنیم ولی من دیگه مثل ستبق خودمو کوچیک نمیکنم و مدام نمیرم

سری پیش مادرشوهرم اینا رفتن مشهد منم حوصله سفر دسته جمعی نداشتم البته اونا هم نگفتن بیا.انگار مادرشوهرم توقع داشت من بیام برا برادرشوهرم غذا بپزم اخه بهم گفت .مثل اینکه فامیلاش گفتن عروست برای پسرت برادرشوهر غذا بپزه .منم همون لحظه  گفتم الان خودش ۳۸ سالشه ماشالله همه غذاها بلد.

همینه دیگه ادم نه توقع داشته باشه نه توقع ایجاد کنه