عزیزم من گوشم ازین حرفا پره. میخای برات تعریف کنم چی ب سر خودم اومد وقتی عاشق شدم دو بار. دفعه اول وقتی خسته و دلتنگ بودم رفتم حرم کلی دعا کردم اگ صلاحه بشه، اگ نه از دلم بره، اتفاقا پسره هم پشت من رفت مشهد و اونم قطعا برا ازدواجش دعا کرد. میدونی چی شد. وقتی برگشتم سعی کردم نگاش نکنم دلم نلرزه ولی اون اومد جلو حرف زدیم درباره مشهد. گفتم خدا شاید این یه نشونه ست. اما تهش چی شد؟! نه مهرش از دلم رفت ن بهش رسیدم. چن هفته بعد رفت خواستگاری الانم زن داره! بعد از اون عاشق یکی دیگه شدم براش گریه هم کردم. یه روز بغل دستش نشسته بودم ازش کمک بگیرم. همکار بودیم. وضعیت طوری بود ک برا انجام اون کار دستم ب دستش میخورد ولی من گفتم دستتو بذار اونطرف تر! من نخواستم دستم ب دست کسی بخوره که عاشقش بودم! ب خدا گفتم این همه پاک موندم اینو دیگه بهم بده اگه بدیش من دیگه هیچی ازت نمیخوام ولی نداد! حتی رفتم بهش گفتم ولی اون دلمو شکست و رفت.
این بود نتیجه پاکدامنی و عشق پاک داشتن و کاری نکردن و فقط دعا کردن من. شما یه چیزی تو تلویزیون میبینی احساسی میشی فکر میکنی همیشه همونطوره. چون تو تلویزیون نمیان داستان دعاها و توسل ها و التماس هایی ک با پاکی بود ولی ب وصال نرسید تعریف کنن. الان شاید بخوای بگی حتما ب صلاحت نبودن ، اوکی ولی چرا بعدش خدا یه آدم بهتر برام نفرستاد ک صلاحم باشه. چرا بعد اینا هر چی دیدم لاشی و دنبال سرگرمی بودن!؟ بخدا حرف زدن راحته باید ببینی دختری ک خواست پاک بمونه چقد غصه خورد. تازه همه این حرفا کنار من ک نخاستم برم با یارو رابطه ج برقرار کنم. چت گناهه، سلام گناهه، نگاه گناه، پس از کجا باید یه آشنایی برقرار بشه 😕😐