سلام
ما طبقه بالای خونه مادر شوهرم هستیم و خیلی حرفها شون روی زندگیمون اثر داره مثلا وقتی بچه های خواهر شوهرام ی چیزی میخرن ماهم باید بخریم از کوچکترین چیز مثل اسباب بازی و بطری آب گرفته تا دوچرخه
دختر من کوچیکه چیزی نمیگه ولی اونا میگن براش بخرید حسرت میشه منم خیلی سعی میکنم جلوی دخالتهاشون رو توی زمینه های مختلف بگیرم ولی وقتی یکی اینقدر ی چیزو بگه اثر میکنه
من به شوهرم گفتم دخترمون کوچیکه و کامل پاش به پدال دوچرخه سایز دوازده که از پسر خواهر شوهرم بود نمیرسید
بعدم هوا داره سرد میشه و وقتی اونا میرن توی کوچه اینم میخواد بره هرچند که اکثرا با بچها میره توی کوچه ولی با دوچرخه خطرناک تره
همسرم هم اول قبول کرد اما اون روز که بچها تو کوچه با دوچرخه بودن و دخترم دونبالشون میدوید همسرم گفت من خیلی ناراحت شدم و براش میخرم
به نظرتون چیکار کنم کلافه شدم واقعا