بچه های من دو سال و نیم پیش وارد رابطه شدم
بچه بودم ، همینطوری برای اولین بار میخواستم فقط تجربه کوتاه یکی دوماهه داشته باشم بعد طرف مقابلم خیلی وابسته ام شد عاشقم شده بود عاشق سادگیم. خیلی دوستم داشت و اصرار کرد به زوور. که بمونم،خلاصه قبول کردم هی میخواستم کات کنم هی میومد التماس میکرد ک ن توروخدا گل و کادو میگرفت معذرت خواهی میکرد آشنا میفرستاد پیام میدادن بهم ،یک سال و نیم باهم موندیم
ظاهرش اصلأ خوب نبود رفتارش خوب بود ولی من ب مرور زمان متوجه شدم اصلأ نمیسازیم از نظر اخلاقی و اهداف،چون درست نمیشد شخصیتش شکل گرفته بود از من هم ۸ سال بزرگتر بود و قصدش هم جدی بود دوستم میگفت این چیه به درد تو نمیخوره خیلی بد تیریپه. بعد یک سال و نیم دیدم نمیتونم تحمل کنم رلمو و حضوری کات کردم
بعد از اون دائم با ده خط مختلف زنگ میزد من همون لحظه قطع و بعدش بلاک میکردم
خیلی سخت بود ولی میدونستم کار درست همینه