راستش با شناختی ک از خودم داشتم از همسرم ک داشت بارها بهم پنهونی خیانت میکرد با نزدیکترین کسم خواستم این مدلی ب رابطه ادامه نده و این داستان و ی طرفه کنه.البته چون اصلا ازش توقع این کارو نداشتم و میدونستم این رابطه از سمت اون شروع نشده و اون دختر ک همسن دختر خودمه اومده و پیشنهاد این رابطه رو بهش داده و با توجه ب تفاوت سنی اون دختر ک همسر من سن پدرشه و صرفا ب خاطر سو استفاده اینکارو کرده تو ذهنم مدام همسرم و توجیه میکردم و با شناختی ک از اون دختر داشتم و بارها دیده بودم ب خاطر منافع شخصی خودش رو زندگی خیلیها رفته،فکر میکردم ک همسر منم گول زده.....اما با گذشت زمان دیدم ک همسرم ب خوبی از کردهای این خانم خبر داره و با دونستن گذشته این ادم و دیدن حال من، همچنان رابطه رو ب زور پول هم ک شده حفظ کرده.
ومن هربار ک نشونی از این آدم تو زندگیم میومدبعد کلی دعوا و مرافه از همسرم ب خاطر شناختی ک از خودم داشتم میخواستم این داستان و ی طرفه کنه اما این آدم با وقاحت تمام زیر بار نمیرفت و کارو ب برخوردفیزیکی هم کشوند.الان هم روحم داغونه هم جسمم هم دیگه اون آدمی ک باید باشم نیستم .میدونم ته این داستان اونی ک ضرر میکنه من و همسرمیم چون اون دختر ک نمیاد با همسر من زندگی کنه.و فقط قصدش سواستفاده است.حالا ک همسرم با دونستن تمام این قضایا راضی ب این حال و روزمون شده منم تصمیم گرفتم تا تهش واستم جواب تمام این ظلمی رو داره بهم میکنه رو بهش بدم