من دختر پرتوقعی نبودم هیچوقت و هر وقت گفت ندارم، درکش کردم.
دو سال دوست بودیم و دانشجو بود. بعدش رفت سرکار و ۵ ماه پیش نامزدی کردیم ولی هیییچی نداشت و منم اصلا سخت نگرفتم. قرار شد یه جشن عقد درست حسابی چند ماه دیگه بگیره به جبران این روزا.
من همیشه میگفتم دلم میخواد یه خواستگاری دوتایی داشته باشیم، سورپرایزی!
میگفت اره منم دوس دارم اینو و نباید به دلمون بمونه.
اوایلش تو دانشجویی که میگفت هنوز پول ندارم حلقه بخرم گفتم اوکی
بعدش که سرکار رفت و پول هم داشت بازم توجهی نکرد به این مسئله.
الان من خشم دارم نسبت به اون به خاطر اینکه من به هیچ جاش نبودم.
بعدش خشم دارم از خودم که چرا پسری رو راه دادم خونه که حتی پول حلقه نداره (پول داره و جایی سرمایه گذاری کرده)
خیلی عصبانیم
خیلی غمگینم
و آروم هم نمیشم
نمیدونم چه غلطی کنم
بهش گفتم به هیچ عنوان دیگه نمیخوام خواستگاری دوتایی درکار باشه. میگه فرصت جبران بده بهم ولی حس میکنم دیگه حتی دوسش ندارم که بخوام بهش فرصت بدم. چرا؟
چون به چیزی که برام خیلی مهم بوده، بی توجهی کرده.