بچها شوهر من چندماهی هست کافینت زده اونجا یه خانمی رو استخدام کرد گفت من بابا و داداشش و میشناختم اینم دنبال کار بوده رفته اموزش دیده اوردمش سرکار ولی این خانم هیییچی بلد نبود هیییچی حتی کپی ساده شوهرم میگرفت.... تا یه مدت دیگه یه پسری اورد و پسره تمام کارا رو انجام میداد و به این خانمم کم و بیش یاد داد
من چندباری رفتم مغازشون و دیدم تو حرف زدن عشوه میاد گفتم بعضیا مدل حرف زدنشونه بیخیال حساس نباشم
تا یه مدت دقت کردم دیدم وقت و بیوقت به شوهرم زنگ میزنه اول میگه اقای فلانی کجایی بعد حرفش و میزنه من هیچی نمیگفتم تا شوهرم رفت کربلا این خانم زنگ زد ب من گفت که میخواستم احوالپرسی کنم و اینا یکم حرف زد گفت میگم از شوهرت هم خبر داری؟ گقتم چطور گقت من هرررچی زنگ میزنم بهش جواب منو نمیده نگرانم میخواستم حساب کتاب هم بهش بدم گفتم عزیرم بامن تماس گرفت میگم بهش
ادامه پست بعد