الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
چه جالب فکرمیکردم بعد از مادرشدن بیشتر ترسو میشن ادما بخاطر فشاری که بهشون اومده
نه اگه مادر بترسه بچه هم میترسه برا همین سعی کردم ترس هامو بذارم کنار
(ازتون یه خواهشی دارم از شمایی که امضامو میخونی...مادری یا خانوم خونه یا شاغل و یا همه اینا... لطفا موقعی که تو خونه مشغول کاری، اگه شیشه مربا تموم شد ،اگه جعبه مقوایی پیتزا و شیرینی خالی شد ،اگه شامپو تموم شد،قوطی شیر خشک دلبندت خالی شد،شيشه خيارشور و سس و آب معدنی و بطری آب میوه تموم شد،اگه خواستی اسباب بازی شکسته يا هرچیز پلاستیکی يا مقوايي يا فلزي و شيشه اي دور بندازی...یه کیسه پلاستیکی بزرگ بزار دم در هرموقع یکی از اینا تموم شدن لطف کن بندازش داخل اون کیسه و وقتی پر شد سرشو گره بزن، یا بندازش ظرف زباله یا ازش آویزون کن.میدونی چقد اجر کارت میشه؟؟ هم در حق طبیعت و هم در حق اون انسان زباله گردی که ضایعات بازیافتی خشك جمع میکنه لطف بزرگی میکنی و میدونم که پاداش این کار خوبت یه جایی به خودت برمیگرده 🙏🙏💚💚💚)اسم اين كار تفكيك زباله خشك در مبدا است كه در اكثريت كشورهاي اروپايي و جهان اول انجام ميشه
از اولم نمی ترسیدم از بعد از مادر شدنم هم از خیلی چیزای دیگه مجبور بودم نترسم
از وقتی ک مادرمم فوت شد و خیلی بلاهای دیگه سرم اومد هم دیگه از هیچی نمیترسم
مث امشب ک شوهرم کار داشت زیاد و نیومد خونه و من الان با گربه م تنهام تو خونه ...
من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند .شکست نه برای پنهان کردن است نه برای پنهان شدن .می گویند از صبح بنویس . از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت . باران پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال . اما من گمان می کنم این خیلی خوب است ک نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز .ک حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است . قیمت وفا شاید گران تر از آن بود ک بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید . سقف اعتماد تعمیری ست . مدام چکه می کند .آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او ک باید پر باشد خالی ست .نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را .مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی ک درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند . خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست . می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد . قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست . بی علاج ست . دانستنش آدم را کم کم می کشد . گریه ی شبانه می آورد . اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ست ....اون یکی رو جز من داشت ....سکوت می کنم تا ب خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد . گریه می کنم باشکوه . مثل اقیانوس . بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه . خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست . یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است .... چی کار کرد این دل سادم .... که از چشم تو افتادم ؟؟؟ ...اینقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی.... ک ب یادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی....