تجربه خیلی بدی دارم خواهرم تومور تخمدان و آسیت شدید داشت و خیلی حالش بد بود و مرتب تهوع و ضعف داشت. به خاطر حالش من هم استرس شدید داشتم. نوبتمون که شد رفتیم تو. ازم پرسید آزمایشها کو؟ دیدم یادم رفته از ماشین بیارم. یهو چنان دادی کشید که واموندم. به خاطر خواهرم استرس داشتم اون هم استرسم رو ده برابر کرد. گفتم نوبتمون رو از دست دادیم. حالا طفلی خواهرم رو کجا ببریم؟ با همون داد و فریاد گفت برو بیارش. تا من ده طبقه شلوغ برم پایین و بیام خیلی طول می کشید. آسانسور هم غلغله بود. طوری که صف کشیده بودن. اومدیم بیرون و دوباره خواهرم منتظر شد تا من برم و بیام.