همیشه غصه همه رو خوردم تا جایی که میشد همه سعیمو کردم تا کسی رو ناراحت نکنم اما بعداز چهل سال عمری که ازخدا گرفتم تازه فهمیدم اصلا نباید دلت برای کسی بسوزه به درک چرا غصه این واونو بخورم درحالی که همیشه همه بهم بدی کردن و قلبمو شکستن
از دوست واشنا فقط ضربه خوردیم یا غیبت مونو کردن یا با حسادت نیش کنایه زدن بهمون دلمونو شکستن..از عشقمون خیانت و دروغ و دورویی دیدیم باوجود تمام فداکاریهایی که براش کردیم
ادمای غریبه ام که هیچی یکی کلاه گذاشت سرشوهرم همه سرمایه ای داشتم و داده بودم به شوهرم باهاش کار کنه برد
خانواده امم که نگم بیخیال
....