وای خدا نکشتت یاد ی خاطره افتادم😂😂
چند سال پیش زیاد پیش اومد بریم چشم پزشکی من مادر و خواهر و پدرم
یه منشی مرد بود اونجا
کفشش همینجور بود و جیرجیر میداد
دیگ ماهم پیش خودمون میگفتیم اون جیرجیرکه ک تو مطب دکتر بود، یا اون کفش جیرجیروعه نوبت ننداده اینا
بچه بودیم من وذابجیم مسخره میکردیم خدا ببخشه