ماخودمون وضعمون خوب نیست چندتاخواستگار خوب قبلا داشتم که وضعشون خیلیی خوب بود بخاطر پولشون ردشون کردم چون میترسیدم بعدا اینکه چیزی نداشتمو بزنن تو سرم
اطرافیانم همش سرزنشم میکنن میگن خونه و زندگی بابات به تو ربطی نداره و اونی که وضعش خوبه اومده جلو تو رو دیده و پسندیده اما من قانع نمیشم حس میکنم غرورم خورد میشه
با اینکه آرزومه همه چی داشته باشم خونه و زندگی خوب و همسر خوب ولی خواستگار پولدار میاد رد میکنم خواستگارای دیگمم عتیقن یا میخوان با خانواده زندگی کنن یا دوست دختر زیاد داشتن و... خیلی خستم میشه بگین چیکار کنم
الان یه خواستگار اومده شغلش آزاده ولی ارث پدری زیاد بهش رسیده چندتا خونه داره ماشینم داره کلا خونه زندگی خوبی دارن و تو رفاهن
سن من ۲۳،۲۴ سن پسر۳۴ اینا هست حالا یکم بالا پایین
اخلاق خودش و خانوادش رو میگن خوبه ولی مامانشو دیدم یکم انگار افاده ایه باباشو ندیدم اینام تو یه مراسم منو دیدن و از آشناهای دور یکی از اقواممونن که بگیم غریبس بهتره
هنوز خونمون نیومدن صحبت کردن که بیان ولی روم نمیشه واقعا وضعمون خوب نیست این مادریم که من دیدم پز همچیشو به من خواهد داد
شما باشید چیکار میکنین؟قبول میکنین؟
وضعمون در حدی بده که الان پول هیچی نداریم جهیزیه هم اگه وام بدن میتونم بخرم وگرنه که هیچی