دوستان زنداداشم اومده خونه پدرو مادرم گریه کرده کلی ترس از اینده داشته چون تو دوران عقده پدرو مادرم کلی برادرمو دعوا کردن طوریکه به غلط کردن افتاده ولی من بعید میدونم درست بشه اینطور که فهمیدم ادم شکاک و بددهنیه عصبانیتش بده مزخرف زیاد میگه دیروز خیلی جددی باهاش حرف زدم گفتم که پشت زنشم گفتم بیشتر خواهر اونم تا تو راضی شد بره مشاوره دنبال مشاور خوبم تو قزوین کسی سراغ داره؟؟تورو خدا اگه میشناسین بگین زندگی یه دختر بیگناه وسطه شاید از هم بپاشه خواهش میکنم کمکم کنید روانشناس باشه طوری باشع همون جلسه اول جذبش کنه که ادامه بده چون ادم لجبازیه طفلی میترسه میگه بعد عروسی منو نزنه