من تو مجردی برادر و مادرم کاری باهام کردن که چندین بار میخواستم خودکشی کنم
الانم که ازدواج کردم یه روانی بی اعصاب و افسردم
خیلیم داداشمو نفرین میکردم ولی تا اون موقع که اونجا بودم بعد ازدواجم کاریش نداشتم
اونم اون موقع هیچیش نشد
مادرمو نفرین نکردم اما خیلی ازش ناراحت بودم
حالا که ازدواج کردم اون علیل و مریض افتاده تو خونه حالا منو خواهرام بخصوص منی که انقدر عذابم داد تنها کساییم که دلسوزشیم