یکیش اینکه من میخواستم ازمون شهری ندم بار سومم بود
مادرم از دم صبح هی میومد تو خوابم میگفت پاشو برو امتحان بده ،بیداز میشدم دوباره میخوابیدم ،میومد باز بهم میگفت پاشو برو
خلاصه انقدر اومد تا بیدار شدم رفتم قبول شدم برگشتم
چون تصمیم نداشتم برم نا امید شده بودم
این ی موردش بود فقط