من قرار بود ساعت پنج و نیم برم آرایشگاه نوبت داشتم
و یه شهر دیگه بود
به شوهرم ساعت سه زنگ زدم که منو میبری گفت کار دارم و داخل ماشین دستگاهه گفتم خب پس من تا دو ساعت دیگه دوباره زنگ میزنم گفت باشه خدافظ
پنج شیش بار زنگ زدم ساعت پنج جواب نداد مامانش گفت رفت حمام ، از حمام اومد شد ساعت پنج و نیم گفتم بیا دنبالم منو ببر گفت نمیتونم گفتم یعنی چی گفت تو ماشین دستگاه و وسیلس نمیتونم خالی کنم که ، ماشین بابات هست بیام بگیرم ببرمت
گفتم نه ، زنگ زدم بابام بود باشگاه گفت بیاذ ماشینو دم باشگاه بگیره دوباره به شوهرم زنگ زدم گفت نه کجا برم من نمیام ، من که بهت گفتم ماشین وسیلیس، خب خودت اینو میگرفتی میرفتی گفتم الان میری ماشین بابا رو میگیری یا نه گفت نه منم قطع کردم بعدش انقد اعصابم داغون تو اسنپ رسیدم زیر گریه ، پسره بنده خدا هعی آهنگ شاد میذاشت